بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده مهربان
سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَآ ءَایَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (1)
(این) سورهاى است كه آن را نازل كردیم و (عمل به) آن را واجب كردیم و در آن آیاتى روشن فرستادیم. شاید شما متذكّر شوید.
پیامها: 1- كلمهى «سوره» یك نامگذارى از طرف خداوند براى یك مجموعه آیات از قرآن كریم است. «سورة... انزلنا فیها آیات» 2- احكام، به دستور خداوند واجب مىشود. «فرضناها» 3- قرآن، قانون اساسى و آییننامهى الزامى و اجرایى دین است. «فرضناها» 4- قرآن، كتابى است كه آیات آن، روشن وقابل فهم است. «فیها آیات بینات» (گرچه درك قسمتى از آیاتش نیازمند دقّت وتحقیق وتفسیر است) 5 - انسان به پند و تذكّر نیازمند است. «لعلّكم تذكّرون» 6- معارف قرآن در فطرت انسان ریشه دارد و با تذكّر، پردهى غفلت برداشته مىشود. «تذكّرون»
اَلزَّانِیَةُ وَالزَّانِى فَاجْلِدُواْ كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِاْئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِى دِینِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْأَخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ (2) هر یك از زن و مرد زناكار را صد تازیانه بزنید. و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، در اجراى حكم خدا نسبت به آن دو گرفتار دلسوزى نشوید و هنگام كیفر آن دو، گروهى از مؤمنان حاضر و ناظر باشند.
نكته ها: احكام زنا بر اساس شرایط افراد متفاوت مىشود، در این آیه فقط به یك صورت اشاره شده كه اگر مرد یا زن مجردى زنا كند، صد تازیانه مىخورد، ولى اگر كسى با داشتن همسر و دسترسى به او، مرتكب زنا شود، رجم و سنگسار مىگردد. مفاسد زنا در قرآن و روایات قرآن، زنا را كارى زشت مىداند و از نزدیك شدن به آن نهى مىكند. «و لاتقربوا الزّنا»(1) ترك زنا را نشانهى بندگان راستین خداوند مىشمرد. «و عباد الرّحمن... لایزنون»(2) و دورى از این گناه را شرط بیعت با پیامبر مىداند. «اذا جائك ... و لا یزنین»(3) برخى از مفاسد اجتماعى زنا، در یكى از سخنان حضرت رضا علیه السلام چنین عنوان شده است: 1- ارتكاب قتل به واسطهى سقط جنین. 2- بر هم خوردن نظام خانوادگى و خویشاوندى. 3- ترك تربیت فرزندان. 4- از بین رفتن موازین ارث.(4) * حضرت على علیه السلام ترك زنا را مایهى استحكام خانواده وترك همجنسبازى را عامل حفظ نسل مىداند.(5) * پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود: زنا داراى زیانهاى دنیوى و اُخروى است: امّا در دنیا: از بین رفتن نورانیّت و زیبایى انسان، مرگ زودرس و قطع روزى. امّا در آخرت: درماندگى، هنگام حساب قیامت; غضب الهى و جهنّم همیشگى.(6) * از پیامبر صلى الله علیه وآله نقل شده است: هر گاه زنا زیاد شود، مرگ ناگهانى هم زیاد مىشود.(7) * زنا نكنید، تا همسران شما نیز به زنا آلوده نشوند. هر كه به ناموس دیگران تجاوز كند، به ناموسش تجاوز خواهد شد. آن گونه كه با دیگران رفتار كنید، با شما رفتار خواهد شد.(8) از مكافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو * چهار چیز است كه هر یك از آنها در هر خانهاى باشد، آن خانه، ویرانه است و بركت ندارد: 1- خیانت. 2- دزدى. 3- شرابخوارى. 4- زنا.(9) * زنا، از بزرگترین گناهان كبیره است.(10) * امام صادقعلیه السلام فرمود: هر گاه مردم مرتكب چهار گناه شوند، به چهار بلا گرفتار شوند: 1- زمانى كه زنا رواج یابد، زلزله خواهد آمد. 2- هر گاه مردم زكات نپردازند، چهار پایان به هلاكت مىرسند. 3- هرگاه قضاوت مسئولان قضایى، ظالمانه باشد، باران نخواهد بارید. 4- زمانى كه پیمان شكنى رواج یابد، مشركان بر مسلمانان غلبه خواهند كرد.(11) پیامها: 1- آزادى جنسى و روابط نامشروع، در اسلام ممنوع است. «الزّانیة... فاجلدوا...» 2- نقش زنان در ایجاد روابط نامشروع و فراهم آوردن مقدّمات آن، از مردان بیشتر است، به همین دلیل كلمه زانیه قبل از كلمه زانى آمده است. «الزّانیة و الزّانى» بر خلاف دزدى كه نقش مردان بیشتر است و لذا كلمه سارق، بر سارقه مقدم شده است. «السّارق و السّارقة»(12) 3- تنبیهبدنى مجرم، براى تأدیب او وحفظ عفت عمومى لازم است. «فاجلدوا» 4- در روابط نامشروع هر دو طرف به یك میزان تنبیه مىشوند. «كل واحد» 5 - حدود كیفر باید از طرف خداوند معین شود. «مأة جلدة» 6- در مجازات مجرمان، ترحم و تحت تأثیر عواطف قرار گرفتن، جایز است. «لا تأخذكم بهما رأفة» 7- محبّت و رأفت باید در مدار شرع باشد. «لا تأخذكم بهما رأفة» 8 - دین، تنها نماز وروزه نیست; اجراى حدود الهى از اركان دین است. «فى دین اللّه» 9- صلابت و قاطعیّت در اجراى قوانین، در سایهى ایمان به مبدأ و معاد به دست مىآید. «اِن كنتم تومنون بالله والیوم الآخر» 10- اجراى حدود، نشانهى ایمان به خداست. «ان كنتم تؤمنون» 11- مجازات مجرم باید به گونهاى باشد، كه مایه عبرت دیگران شود. «ولیشهدعذابهما» 12- زناكار، علاوه بر شكنجهى جسمى، از نظر روحى نیز باید زجر ببیند. «ولیشهد عذابهما طائفة...» 13- حضور مردم، اهرمى است براى كنترل قاضى ومجرى. «ولیشهد...طائفة» 14- از حضور مؤمنان در صحنه، براى نهى از منكر استفاده كنیم. «ولیشهد» 15- تنها مسلمانان حقّ حضور در مراسم اجراى حدّ الهى را دارند. «من المؤمنین»
اَلزَّانِى لَا یَنكِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ (3) مرد زناكار، جز با زن زناكار یا مشرك ازدواج نكند. و زن زناكار جز مرد زناكار یا مشرك را به همسرى نگیرد. واین (زناشویى) بر مؤمنان حرام است.
نكته ها: این آیه، حال و هواى آیهى «الخبیثات للخبیثین والخبیثون للخبیثات» را دارد كه در آیه 26 همین سوره مىآید و بیانگر این اصل است كه: كبوتر با كبوتر، باز با باز. علاوه بر تنبیه جسمى و اجتماعى، باید محدویّتهاى دیگرى نیز براى زناكار باشد. در روایات آمده است كه حكم این آیه در بارهى كسانى است كه به زنا شهرت دارند. و اگر زناكارى توبه كرد مىتواند مانند دیگران با فرد دلخواهش ازدواج كند.(13) امام باقرعلیه السلام فرمود: در این آیه، خداوند زناكار را در برابر مؤمن قرار داده و این نشان مىدهد كه زناكار مؤمن نیست.(14) پیامها: 1- در ازدواج، مسألهى كفو بودن، یعنى همسان و همشأن بودن همسران، یك اصل است. زیرا زنان و مردان ناپاك، لایق همسران پاك نیستند. «الزّانى لا ینكح الاّ زانیه» 2- افراد فاسد، در جامعه اسلامى مطرودند. «لا ینكح الاّ زانیة» 3- در قرآن، زناكار در كنار مشرك قرار گرفته است. «زانیة او مشركة» 4- مردان و زنان مؤمن، باید همسران پاك و پاكدامن انتخاب كنند. «حرّم ذلك على المؤمنین»
وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُواْ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُواْ لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (4) و كسانى كه به زنان پاكدامن وشوهردار نسبت زنا مىدهند و چهار شاهد نمىآورند، پس هشتاد تازیانه به آنان بزنید و گواهى آنان را هرگز نپذیرید و آنان خود فاسقند.
نكته ها: گرچه در آیات قبل، سخن از كیفر زناكاران به میان آمد، اما اثبات زنا، امرى آسان و سهل نیست، بلكه باید چهار نفر عادل به تحقق آن گواهى دهند و اگر یك نفر كمتر در دادگاه حاضر شود، آن سه نفر كه نسبت زنا دادهاند، هر كدام هشتاد ضربه شلاق مىخورند. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا براى اثبات قتل دو شاهد لازم است، ولى براى اثبات زنا چهار شاهد؟ حضرت فرمود: با ثابت شدن قتل، یك نفر به كیفر مىرسد، امّا با اثبات زنا، دو نفر (زن و مرد زناكار).(15) پیامها: 1- تهمت، به منزلهى پرتاب تیر وهجوم به آبروى مردم است. «یرمون» 2- تهمت زدن به زنان همسردار و پاكدامن، كیفر سختترى دارد. «المحصنات» 3- دفاع از حریم زنان پاكدامن واجب است. «یرمون المحصنات... فاجلدوهم» 4- از میان تهمتهاى گوناگون، تهمت زنا حدّ و قانون معین دارد و قرآن با صراحت بر آن تكیه كرده است. «ثمانین جلدة» 5 - تهمت به قدرى مهم است كه در مجازات مجرم، فاصلهى تهمت زنا با خود زنا بیست ضربه شلاق است. «مأة جلدة - ثمانین جلدة» 6- كسى كه به دیگران تهمت زنا بزند، شهادت و گواهىاش اعتبار ندارد. «لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» 7- براى حفظ آبروى مردم، گاهى افراد متعدّدى شلاق مىخورند. «فاجلدوهم» 8 - تهمت، هم عقوبت بدنى دارد، «فاجلدوهم» هم اجتماعى، «لا تقبلوا لهم شهادة ابدا» و هم اخروى. «اولئك هم الفاسقون» 9- كسانى كه به زنان پاكدامن تهمت مىزنند، سرآمد فاسقانند. «هم الفاسقون» 10- شرط گواه شدن، عدالت است وگواهى فاسق قبول نیست. «لا تقبلوا لهم شهادة... هم الفاسقون»
إِلَّا الَّذِینَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (5) مگر كسانى كه پس از آن (تهمت زدن) توبه كنند و در مقام اصلاح (و جبران) برآیند، كه قطعاً خداوند آمرزنده و مهربان است.
نكته ها: در حدیث مىخوانیم: توبه كسى كه آبروى زنان پاكدامن را برده، این است كه در محضر مردم گفته خود را تكذیب نماید.(16) پیامها: 1- توبه، سبب تجدید حیات دینى و اجتماعى است. «الاّ الّذین تابوا... واصلحوا» 2- در مكتب اسلام، حتّى گنهكاران به بن بست نمىرسند. «الاّ الّذین تابوا» 3- توبه، باید با اصلاح و جبران اشتباه و عمل نیك همراه باشد. «تابوا... واصلحوا» 4- ناامیدى از مغفرت و رحمت الهى، بىجاست. «اِنّ اللّه غفور رحیم» 5 - باز بودن راه توبه براى همه، نشانهى رحمت الهى است. «رحیم»
1) اسراء، 32. 2) فرقان، 63 - 68. 3) ممتحنه، 12. 4) بحار، ج 79، ص 24. 5) نهجالبلاغه، حكمت 252. 6) بحار، ج 77، ص 58. 7) بحار، ج73، ص372. 8) بحار، ج 76، ص27. 9) بحار، ج76، ص 19. 10) بحار، ج76، ص 19. 11) بحار، ج76، ص 21. 12) مائده، 38. 13) تفسیر المیزان ؛ كافى، ج5، ص354. 14) كافى، ج2، ص32. 15) تفسیر كنزالدقائق. 16) كافى، ج7، ص241.
|