مرگ تدریجی با فقر و محرومیت


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

آمار مطالب

:: کل مطالب : 509
:: کل نظرات : 5

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 177
:: باردید دیروز : 277
:: بازدید هفته : 177
:: بازدید ماه : 791
:: بازدید سال : 5684
:: بازدید کلی : 41911

RSS

Powered By
loxblog.Com

مرگ تدریجی با فقر و محرومیت
چهار شنبه 12 اسفند 1394 ساعت 19:32 | بازدید : 159 | نوشته ‌شده به دست کرموخان | ( نظرات )

شاید بتوان گفت که محروم ها خود هم مقصر در توسعه فقر هستند

 

گاهی که به محله های فقیر نشین همراه دوستان سری میزنیم نبود امنیت خودمان را احساس می کنیم و بودن ماهواره ها به شکلی انبوه در میان خانه های فقر بسیار دلنگران کننده و تاسف بار است اما هیچ چیز هم نمی شود بهشان گفت .

دیگر کسی بشقاب ها را پنهان هم نمی کند ! کوکانی را می بینی که مدرسه نمی روند اما فقر و فحشا گریبان گیرشان شد و در میان انبوه نگاه ها ، قهقه ها و .... باید کودکانی را ببینی که اعمال جنسی ..... ! مداخله تو به عنوان یک غریبه بسیار خطرناک است اما چاره ای نیست .

گاهی باید از خودت بگذری . جدا کردن کودکان از هم چند دانه شکلات و دست نوازش بر سرشان کشیدن و چند کلامی با آ ها صحبت کردن اما وقتی سر می چرخانی تازه متوجه نگاه های جنون آمیز بزرگترهایی میشوی که تفریح کثیفشان را بر هم زده ای . لکنت زبان می گیرند و حرکاتی تحریک آمیز می خواهند نزاعی را آغاز کنند تا دیگر جرات مداخله نداشته باشی اما بهترین راه عدم واکنش نشان دادن است . 

صبور باید بود و آرام 

نه نگاه تحقیر امیز و خشن نه نگاه آلوده به ترس 

فقط صبور و ارام باید باشی و ناشنوا

تو آرام میروی و چون حرف های دوستان را هم نشنیده گرفته ای باید به غرولندهای انان هم خو گرفته و عادت کنی . به هر خانه ای که میرسی عیادتی است و چاق سلامتی ، دیداریست و شنیدن درد دل ها و گاهی شوخی ها و سر به سر گرفتن هایی بابزرگترهایی که حکم مادربزرگ و پدر بزرگتر را دارند . جوانتر ها داد فرزندانشان را می زنند و آینده ای که برای ان ها متصور نیستند و دست اخر فرزندانی که اگر دختر باشند خودشان را یک گوشه جمع  کرده و با سری به زیر انداخته و بغض هایی که .... و یا دیگر آن قدر زخم به روح و جسمشان از فقر و نداری خورده که جمع کردن چادر و حجاب و ... برایشان مفهومی ندارد و میگویند از ما قبلن دستمالی کاغذی ساخته شده ، چرکش هنوز روی روح و وجودمان هست خدا که ندیده تو ببین !!!

گویی اصلن پدر و مادر یا حیایی در کار نیست ! با مهر و محبت با آرامش که باهشان حرف میزنی بغض هایشان یک به یک می ترکد. میبی ماهواره خاموش می شود و حجاب و حیا هم رنگ و بویی میگیرد در خانه . 

اگر پسر باشند بزرگ یا کوچک ندارد از پاهای پینه بسته تا غرور های شکسته همه در یک سطح هستند . روحشان ازشان گرفته شده و فقر و ماهواره ها انسانی بی روح ازشان ساخته . یا اعتیاد دارند یا ان قدر ناامید هستند که نمیخواهند زنده باشند یا ان قدر درنده خو شده اند که خدا میداند بعضی هایشان هم بد در لاک خود فر رفته اند. 

جالب است حرف های بعضی هایشان به من یا دوستان یا به همگی مان فرقی ندارد میگویند گداهای مارک دار یا مدرن هستید ! به یکی شان گفتم لطفا توضیح بده زیاد شنیده ام این حرف را اما درکش نکردم گفت ناراحت نشده یا نمیشوی پاسخ دادم نه بگو . گفت تو به خاطر ما آبرو داری و میروی گدایی می کنی برای ما و بعد ماحصل تکدی گریت را برای خود ما می آوری اما وقتی خود ما برای جمع کردن کمک می رویم گویی اصلن آبرو نداشته یا نداریم !!! چه حساب کتابی است نمیدانیم ! حالا ما به تو می گوییم گدای مارک دار یا همان مدرن که غرور نگیردت !!! و بفهمی که حرمت و آبروی تو از ماست. 

با لبخند پاسخش را دادم و گفتم حق با توست و هیچ حرفی برای گفتن ندارم 

بسیار فکر کردیم که آگاهی رسانی کنیم بروشور پخش کنیم و توضیح بدهیم که ماهواره بد است و منفی . اما دیدیم نمی شود سوادی نیست اگر هست شکم شان گشنه است و مغر با شکم گشنه درست کار نمی کند می گویند وقتی کاری نیست سرمایه ای نیست پول نان شبی نیست ازدواج و زندگی هم در کار نیست با همین مشغول هستیم چه کنیم تو بگو !!! 

می گویم خدا خودش ارحم الراحمین است تحمل می باید و صبوری مملک اقا امام زمان عج الله است . پاسخ دادند که برو پس تا آقا ظهور کند و بعد بیا منبر برو !!!

سکوت و سکوت و سکوت 

فقط در یافتم در کنار نداری و فقر ماهواره ها با رشد سریعشان فحشا را هم با سرعت بیشتری ترویج داده اند

رفیقی شوخ صورتش را سمتم کرد که ملعون طرح پلیدی نداری تو آیا ؟؟؟!!! بالبخند به او گفتم چرا دارم . گفت بگو تا همگان آگاه شویم . حکایت شیطان و نوچه هاو فرزندانش را تعریف کردم . گفتم روزی شیطان میان انها مسابقه ای برپا کرد و گفت هرکس بتواند بیشترین خدمت را در گمراه سازی فرزندان آدم به من بکند بهترین و بیشتر پاداش را به او خواهم داد در میان همه دو تن سخت مشغول شدند. یکی هر روز هزاران ادم میکشت و قتل و غارت بپا می کرد دیگر بر سر کوچه ای در کنار جوانی می ایستاد که دختری از ان رد می شد روز اول را با گول زدن پسر و چشمک شروع کرد.

 

روز دوم را با گول زدن او و چشمک و لبخند روز سوم را .... همینطور ادامه میداد و دوستش به او میخندید و میگفت من برنده خواهم بود و در حالی که او به قتل و غارت آدم ها با گول زدن و مشغول داشتن شان به یکدیگر مشغول بود دوستش کاری کرد که پسر به دختر نزدک شد و زنا کرد و دختر از او باردار شد . 

همچنان که دوستش مشغول بود او به نزد شیطان رفت و گفت تمام شد ! 

ناگهان دوستش آمد و شروع کرد لیست سیاهه اعمالش را اعم از گول زدن و قتل و غارت ها تا دروغ ها و .... و لبخندی به دوستش زد و گفت : تو الان بگو چه کردی !!!

او هم با لبخند گفت کاری کردم که ان چه تو انجام دادی بدون وجود تو هم قابل انجام باشد 

همه شیاطین کنجکاو به صف ایستاده گفتند بگو و او گفت من تخم انسانی را کاشتم که زنا خواهد کرد و آن چه را که این رفیقم انجام داده همه را او و فرزندانش انجام خواهند داد !!!

این وسط دوست من هم گفت الان من هم متوجه نشدم شیطان منظورت چیه !!!

گفتم باید ضمیرشان را روشن و آگاه کرد اما نه با بروشور و کاغذ و دیوار نوشته نه با نطق من و تو بلکه به وسیله خودشان وقتی در هر محله یک نفر را بیدار کنی او خواهد توانست همه را بیدار کند . اما این کار من و تو نیست در توان من و تو هم نیست باید از مسولان بخواهیم .  خواسته زیادی هم نیست آن ها می توانند . انشالله که می توانند. 

 

 





:: برچسب‌ها: من , گل , عکس ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: